ورود به حساب ثبت نام جدید فراموشی کلمه عبور
برای ورود به حساب کاربری خود، نام کاربری و کلمه عبورتان را در زیر وارد کرده و روی “ ورود به حساب” کلیک کنید.





اگر فرم ثبت نام برای شما نمایش داده نمیشود، اینجا را کلیک کنید.









اگر فرم بازیابی کلمه عبور برای شما نمایش داده نمیشود، اینجا را کلیک کنید.





نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2
  1. #1
    support
    Super Moderator
    تاریخ عضویت
    2010/05/22
    نوشته ها
    101,844
    میزان امتیاز
    115

    ناگفته هایی از زبان قاتل روح الله داداشی ....

    قاتل داداشی: طاقت این همه عذاب را ندارم، از همه خجالت می کشم کاش زودتر حکم را اجرا کنند!





    من نام مقتول را نمیدانستم و او را نمی شناختم. صبح دوشنبه وقتی سوار تاکسی شدم، از طریق رادیو شنیدم مردی که از قویترین مردان ایران و جهان بوده به طرز مرموزی کشته شده است، با شنیدن این خبر به شدت شوکه شده و می ترسیدم او همان مردی باشد که من با چاقو به او حمله کرده بودم.




    جام جم نوشت : با پایان تحقیقات در مورد پرونده قتل قوی ترین مرد ایران، متهمان به زودی صحنه حادثه را بازسازی می کنند و پرونده آنها با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران ارسال میشود.

    متهمان این پرونده 3 پسر به نام های علیرضا، ناصر و علیرضا 17 و 18 ساله هستند. آنها شنبه شب گذشته هنگام تردد با خودروی پراید در 45 متری گلشهر کرج با خودروی روحالله داداشی، قویترین مرد ایران و سرنشین همراه وی به صورت سطحی تصادف کردند که میان آنها مشاجره درگرفت.

    در این حادثه 3 پسر جوان با قویترین مرد ایران درگیر شدند و یکی از آنها به نام علیرضا با 3 ضربه چاقو به قلب و گردن روحالله داداشی، او را مجروح کرد و همراه دوستانش متواری شد. داداشی در راه انتقال به بیمارستان از شدت جراحات درگذشت اما با تلاش ماموران، متهمان در کمتر از 30 ساعت دستگیر شدند و به اتهام وارده اعتراف کردند.

    با عامل این جنایت گفتوگو شده است:

    خودت را معرفی کن؟

    علیرضا هستم و 18 سال دارم.

    میزان تحصیلات؟

    تا سال سوم راهنمایی درس خواندم و به دلیل این که علاقه ای به ادامه تحصیل نداشتم، درس خواندن را رها کردم و اکنون کارگری میکنم.

    رابطه شما با خانواده ات چطور بود؟

    بد نبود و اختلافی با هم نداشتیم.

    چطور با علیرضا و ناصر ـ همدستانت ـ آشنا شده بودی؟

    در بوستان نزدیک خانه مان با هم دوست شده بودیم. آنها نیز مانند من به درس خواندن و ادامه تحصیل علاقه ای نداشتند.

    چرا چاقو حمل میکردی؟

    یک روز برای ملاقات با دوستانم ـ ناصر و علیرضا ـ به بوستان نزدیک خانه مان رفته بودم که مشاهده کردم مردی غریبه راه یک پسر نوجوان را سد کرده و با تهدید چاقو از وی پول زور میخواهد. ترسیدم و فرار کردم و از همان موقع برای دفاع از خود سلاح حمل میکردم.

    از شب حادثه بگو؟

    آن شب از برادرم خواستم تا خودروی پرایدش را به من امانت دهد تا مادر بیمار یکی از دوستانم را به بیمارستان ببرم. با این ترفند خودرو را از برادرم گرفتم و سراغ ناصر و علیرضا رفته و برای تفریح به یکی از بوستان ها رفتیم و پس از آن با خودرو در سطح شهر می گشتیم.

    حادثه چگونه رخ داد؟

    ساعات پایانی شب شنبه بود. در بازگشت به خانه مان در منطقه 45 متری گلشهر ناخواسته آینه کناری خودرو من به یک خودروی آزرا برخورد کرد و همین موضوع باعث درگیری ما با راننده و همراه وی شد. بعد از طی مسافتی خودروی هر دویمان در خیابان پونه در همان حوالی متوقف شد.

    با بالا گرفتن درگیریمان وقتی مقتول قصد نزدیک شدن به من را داشت با دیدن هیکل تنومند وی ترسیده و برای نجات جان خود و دوستانم با چاقو به او حمله کردم و سپس فرار کردیم.

    خانواده ات از ماجرا خبر داشتند؟

    نه، وقتی به خانه مان آمدم خواب بودند. بلافاصله لباس خون آلودم را در سطل زباله انداخته و در خیابان گذاشتم و تا صبح خوابم نمیبرد و چهره مرد جوان مقابل چشمانم بود. گمان میکردم مردم او را به بیمارستان منتقل کرده و نجاتش داده اند.

    روز بعد پول و لباس هایم را درون ساکی گذاشته و از خانه بیرون زدم و به مادرم گفتم به مسافرت میروم. سرگردان کوچه و خیابان ها بودم از دوستانم نیز خبری نبود. به شدت احساس ترس کرده بودم.

    چطور از مرگ روح الله داداشی با خبر شدی؟

    من نام مقتول را نمی دانستم و او را نمیشناختم. صبح دوشنبه وقتی سوار تاکسی شدم، از طریق رادیو شنیدم مردی که از قویترین مردان ایران و جهان بوده به طرز مرموزی کشته شده است، با شنیدن این خبر به شدت شوکه شده و می ترسیدم او همان مردی باشد که من با چاقو به او حمله کرده بودم.

    بعد چه شد؟

    با پیاده شدن از خودرو به سمت کیوسک روزنامه فروشی رفته و چند روزنامه خریدم و با خواندن خبر قتل و دیدن عکس مقتول دیگر مطمئن شدم او همان مردی بوده که با وی درگیر شده بودم. چند بار با تلفن دوستانم تماس گرفتم اما پاسخی نمی دادند. با احتمال این که آنها از سوی پلیس شناسایی و دستگیر شده اند، به فرار ادامه دادم تا این که هنگام خروج از کرج در میدان امام خمینی (ره) از سوی ماموران شناسایی و دستگیر شدم.

    اکنون که دستگیر شده ای چه احساسی داری؟

    تا پیش از دستگیری عذاب وجدان داشتم و چهره مقتول یک لحظه از مقابل چشمانم دور نمیشد، اما اکنون کمی آرام تر شده و فقط منتظرم هر چه زودتر مجازات شوم. دیگر نمیخواهم زنده باشم.
    من شرمنده خانوادهام هستم. با لحظهای غفلت، کاری از من سر زد که باعث شد جوان بی گناهی را قربانی و زندگی خود و دوستانم را نیز تباه کنم.

    سابقه کیفری داری؟

    نه، ندارم.

    حرف آخر؟

    طاقت این همه عذاب را ندارم، از مسوولان قضایی میخواهم مرا مجازات کنند، کاش چاقویی حمل نمیکردم، کاش کسی به من میگفت در زندگی سرانجام خلاف و حمل چاقو مرگ است، از همه خجالت میکشم...
  2. #2
    a.h.gh
    a.h.gh
    Guest

    پیش فرض

    Ye Mosht Mozakhraf
نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

علاقه مندي ها (Bookmarks)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •